World of Words
Kamanak Encyclopedia of Analysis and Viewing Persian Content
Dictionaries
Meaning ( تلاب ) In Dehkhoda Dictionary
Similar Subjects
[ ب ِ ] (اِ) غلاف گل خرما. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).غلاف گل خرما که گوزه ٔ مخ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). پوست خوزه گل خرما.
[ خ ُت ْ ت َ ] (اِخ ) نام رودخانه ٔ طالقان است که به جیحون ملحق میشود بنابر تعبیر ابن رسته . توضیح آنکه رودخانه ٔ جیحون بعد از آنکه طرف بدخشان را احاطه میکند بسمت غرب میپیچد و از سمت چپ یعنی از ساحل ج ...
[ ت َ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور سفلی که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و در حدود 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
[ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلبیب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد).
[ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَلْب . استجلاب . (زوزنی ). کشیدن . ◄ کشیدن از جائی بجای دیگر. ◄ گوسفند و شترو برده از جائی بجائی بردن برای فروختن . (زوزنی ).
[ اِ ت ِ ] (ع مص ) حَلب . محالبه . حِلاب . دوشیدن (شیر را) .
[ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریفتن کسی را. (منتهی الارب ). مُخالَبَه . بزبان فریفتن . (آنندراج ). تیتال . ◄ ربودن .
[ اِ ت ِ ] (ع مص ) سلب . (زوزنی ). ربودن : استلبه ؛ ربود آنرا. (منتهی الارب ). شبانه در موضعی که نزول کرد، کردان طمع در استلاب لباس او کردند. (جهانگشای جوینی ).
[ ت َ دَ ] (مص ) تراویدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). لغتی در تراویدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : خالی از خود بود و پر از عشق دوست پس ز کوزه آن تلابد کاندر اوست ._(مولوی (برطبق نسخ ...
[ اِ ت ِ ] (معرب، اِ) دارشیشعان . بهندی کائیهل است . (الفاظالادویه ) . بیونانی درختی است سطبر و خارناک، پوست آن مانند قرفه سرخ و ضخیم می باشد، وسواس سودایی را نافع است و ضماد آن با سرکه درد دندان را ت ...
[ ت َدَ ] (مص ) قهقهه و نقنقه کنانیدن . (ناظم الاطباء).
Rhyming Subjects
[ ت َ / ت ِ ] (اِ) تالاب و حوض و آب بیرون ریخته شده . (ناظم الاطباء).
(اِ) تال . (برهان ). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام ). آبگیر و استخر وبرکه . (ناظم الاطباء). استخر. (برهان ). غدیر. کول .
[ ت َ ] (ع مص ) زیان کار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ). زیان کاری . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زیان شدن . (کنزاللغات ). نقص و خسار. (اقرب ...
[ ت َ ] (اِخ ) غلاف خوشه ٔ خرما را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
[ ت َ جاب ب ] (ع مص ) نکاح کردن دو مرد خواهر یکدیگر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
[ ت َ حاب ب ] (ع مص ) یکدیگر را دوست داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
[ ت ُ ] (اِخ ) ابن عمربن عبید کاتب مصری، مکنی به ابوالنعمان . از ابواحمدبن الناصح روایت کند. او در ذی قعده ٔ 427 هَ . ق . بسن 85سالگی درگذشت . (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 171).
[ ت َ ب ب ] (ع مص ) از یکدیگر بریدن . (مجمل اللغة) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقاطع. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ◄ یکدیگر را دشنام گفتن . (مجمل اللغة). یکدیگر را دشنام دادن . (منتهی ...
[ت َ ] (ع مص ) تفتیش و تجسس و تفحص . (ناظم الاطباء).
[ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و 636 تن سکنه دارد. محصول آنجا غله وپنبه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).