World of Words
Kamanak Encyclopedia of Analysis and Viewing Persian Content
Dictionaries
Meaning ( خرمای بند ) In Dehkhoda Dictionary
Rhyming Subjects
[ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) تب بر. که تب قطع کند: داروی تب بند؛ داروی تب بر. رجوع به تب و دیگر ترکیبهای تب و تب برشود. ◄ دعانویس که دعای بریدن تب دهد.
[ خ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت اﷲ از طریق عراق بدانجا احرام می بندند. (از معجم البلدان ).
[ خ ُرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب بفرقه ٔ خرمدینیه که محرمات را مباح کرده اند و مانند مزدکیه هستند. (از انساب سمعانی ). منسوب بمذهب خرم دین که مذهب بابک باشد. (ناظم الاطباء) : چون معتصم بطرطوس شد لشکر بر ا ...
[ خ َ رَ ](ع اِ) ج ِ خَرَمة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
[ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مان ...
[ دُ ] (اِ مرکب، از اتباع ) روزگار و زمانه . حکیم سنایی فرماید : هرکه چون عیسی از شره بجهداز غم باد و بود خود برهد.سنائی (از شرح حدیقه ) (از آنندراج ).ظاهراً مرادف بود و نبود، هست و نیست، گذشته و آیند ...
(خُ) [ په . ] (اِ.) درختی است از تیرة گرمسیری دارای میوه ای گوشت دار با هستة سخت و پوست نازک ، بسیار شیرین و خوش طعم
[ خ َ ] (اِ) سئیس . خادم اسب . (آنندراج ). مهتر اسب . آنکه تیمارداشت اسب بکفالت اوست . ◄ چاروادار. آنکه خر کرایه میدهد. (از ناظم الاطباء).
[ خ ُ ی ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب ) نوعی از خرما باشدو از پوست آن رسن تابند. (آنندراج ) (برهان قاطع). یک نوع خرمای جنگلی در بلوچستان . (از ناظم الاطباء).
[ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ] (اِمرکب ) پارچه ای را گویند که چون کسی را دست بشکند یااز جا بدر رود تخته ها بر آن نصب کنند و آن پارچه رابر آن تخته ها و دست شکسته پیچند. (برهان ). جامه ای که بر استخوانهای شکسته ...
[ ت َ ل َ / ل ِ ب َ ] (نف مرکب ) که تپاله را سرشد. تپاله زن . رجوع به تپاله شود.
[ خ َ ] (اِخ ) ابن ارسلان . از پادشاهان قبل از اسلام و از خاندان ساسانیان بوده است : این خرماز از خاندان ملک بوده ست اما نه از این بطن که یاد کرده آمده است و نسب او بدین جملت یافته آمد: خرمازبن ارسلان ...
[ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) چون کسی را حبس کنند گویند تخته بند کرده اند. (انجمن آرا). لیکن از شاهدهای ذیل چنین استفاده میشود که تخت بند نوعی پای بند است شبه عقال و کند : و برادر او را با هفصد کس از وجوه اف ...
[ ف َ ] (نف مرخم ) فرما. (ناظم الاطباء). فرماینده . غالباً به صورت مزید مؤخر آید و اگر به تنهایی آید فعل امر است از فرمودن . رجوع به فرما شود.
(جمله ) گوئی هیچ نبود. هیچ بود. (آنندراج ) . رجوع به باد شود.
[ خ َ ] (اِ) شیپور.سپیدمهره . سپیدمهره ٔ ترسایان . (یادداشت بخط مؤلف ).کرنای . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) : پای کوبد سر پرچم چو زند گام براه جنگ شیر علم و لحن سرود خرنای .سیف اسفرنگی (از جهانگیری ...