World of Words
Kamanak Encyclopedia of Analysis and Viewing Persian Content
Dictionaries
Meaning ( مستکر ) In Dehkhoda Dictionary
Similar Subjects
[ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکرام . بزرگواری بدست آورنده . (از منتهی الارب ). ◄ چیزی نفیس و گرامی پیداکننده وچیزی گرامی خواهنده و کریم و گرامی یابنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رج ...
[ م ُ ت َ رِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکراه . مکروه و ناخوش و زشت داننده چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استکراه شود.
[ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکراء. به کرایه گیرنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استکراء شود.
Rhyming Subjects
[ ] (اِ) آبنوس . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به آبنوس شود.
[ م ُ ت َ ک ِ ](ع ص ) آن که بامداد برخیزد. (آنندراج ). برخیزنده ٔ بامداد. ◄ آن که پگاه می آید. (ناظم الاطباء). ◄ آن که میوه ٔ اول رسیده خورد. (آنندراج ). خورنده ٔ نوبر میوه ها. (ناظم الاطباء). ◄ کسی ک ...
[ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتکار. غله نگاهدارنده تا به گرانی فروشد. (از منتهی الارب ). حَکر. انبارکننده . انباردار. غله فروش که به نیت گرانی غله را نگاهدارد. (غیاث ). آنکه غله را بنهد تا گرا ...
[ م ُ ب َ ک ِرر ] (ع ص )نعت فاعلی از مصدر اسبکرار. رجوع به اسبکرار شود. ◄ هر چیز طولانی و دراز. (اقرب الموارد). ◄ جوان تمام بالا و به اعتدال رسیده . ◄ موی فروهشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ...
[ م َ ] (اِ) مشتار. (برهان ). گیاهی است دوائی که بوی خوش دارد و در غایت تلخی و آن را مروه نیز گویند. (جهانگیری ). گیاهی است دوائی و بوی خوشی دارد و در غایت تلخی هم هست و آن را مرو گویند. (برهان ). به ...
[ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبار. میل به جراحت فروبرنده برای معلوم کردن غور آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبار شود.
[ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استتار. پوشیده شده . (اقرب الموارد). پوشیده گردنده و در پرده شونده . (آنندراج ). پنهان و در پرده شونده . (غیاث ). نهان . پوشیده . سَتیر. مستور : ای خداوندی کت نیست ...
[ م ُ ت َ ج ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجرار. ◄ کشنده . (اقرب الموارد). ◄ قدرت دهنده کسی را بر خویش و منقادشونده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به استجرار شود.
[ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استذکار. کسی که یاد می کند و آنکه در خاطر می آورد. (ناظم الاطباء). بیاد آورنده . (اقرب الموارد). ◄ یادگیرنده . (منتهی الارب ). مطالعه کننده و حفظکننده . ◄ آنکه نخی ...
[ م ُ ت َ س ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از استسرار. پنهان شونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ◄ شادمان و خوشحال و فرح . (اقرب الموارد). رجوع به استسرار شود.