[ هَُ م ُج ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در عراق . (معجم البلدان ).

[ هَُ م ُ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است به پنج فرسنگی مرو. (معجم البلدان ) (سمعانی ).

[ هَُ م ُ ف َرْ رَ ] (اِخ ) جایی است از نواحی مرو در طرف برّ، در طریق خوارزم که اکنون مسفره اش نامند. (معجم البلدان ). نام شهری بر کنار رودی به همین نام از بلاد خراسان . (صورالاقالیم اصطخری ). ...

[ رَ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 993 تن . آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن و پنبه و انگور و بادام . از آثار قدیم آنجا محل معروف به هفت چشمه در ...

[ هَُ م َ ] (اِخ ) هرمز. نام فرشته ای است .(برهان ). نام خداست نه فرشته . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). اورمزد. هورمزد. هرمز. رجوع به این مدخل ها شود.

[ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه تربت حیدریه در4هزارگزی جنوب تربت حیدریه سر راه رشخوار، در جلگه ٔ معتدل واقع و دارای 318 تن سکنه است . آبش از قنات، محصولش غلات، چغندر، پنبه . ...

[ ز هَُ م ُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب ) روز پنجشنبه . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) : بباشم برین رزمگه پنج روزششم روز هرمزد گیتی فروز.فردوسی (از شرفنامه ٔ منیری و آنندراج ).◄ در اصطلاح ایرا ...

[ هَُ م َ د اَ دَ ] (اِخ ) نام قدیم سوق الاهواز است و نام اهواز یا سوق الاهواز را تازیان به این شهر داده اند. (ازایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 252).

[ هَُ م َ د اَوْ وَ ] (اِخ ) رجوع به هرمز اول و ساسانیان شود.

[ هَُ م َ د / دُوْ وُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز دوم و ساسانیان شود.